متن اصلی | معنی |
---|---|
رَد [عمومی] | رَد : مص، فزوني و سود، گرفتگى زبان، جواب ردّ و بُطلان؛ «رَدّاً على»: پاسخ به ... ؛ «بَعْد اخذٍ و رَدٍّ»: پس از كشمكش و جدال؛ «رَدُّ الاعْتِبار»: اعاده ى حيثيّت شخص؛ «درهمُ رَدٌّ»: در هم قلب يا تقلّبى و جعلى؛ «شي ءٌ رَدٌّ»: چيز بد و نامرغوب؛ «امْرٌ رَدٌّ»: كارى كه مخالف با سُنّت باشد. |
رَدَّ [عمومی] | رَدَّ : رَدّاً و مَرَدّاً و مَرْدُوداً و رِدَّيْدَى [ردّ] هُ عن كذا : از آن كار وي را بازداشت، او را برگردانيد؛ «رَدَّ هُجوماً»: جلوى يورش را گرفت و آنرا برگردانيد؛ رَدَّهُم على اعْقَابِهم»: آنها را به خانه ها و سرزمين هايشان برگردانيد - هُ الى بيتِهِ: او را به خانه اش باز گردانيد - عليه الشَّي ءَ: آن چيز را از او نپذيرفت و قبول نكرد - اليهِ جواباً: براى او پاسخ فرستاد - الشي ءَ: آن چيز را به گونه اى ديگر درآورد - فلاناً: فلانى را به خطا و اشتباه نسبت داد - التُّهْمَةَ: اتهام را نپذيرفت و رد كرد - البابَ: درب را بست؛ «ما يَرُدُّ هَذَا عَليكَ شَيئاً»: اين چيز بتو سودى نمى رساند - رَدّاً و مَرَدّاً و مَرْدُوداً و رِدِّيدَى و تَرْدَاداً القولَ: سخن را تكرار كرد. |
رد الاعتبار [عمومی] | رد الاعتبار : اعاده حيثيت |
رد الفعل [عمومی] | رد الفعل : واکنش شديد , واکنش , انفعال |
رِد [عمومی] | رِد : آنچه كه پايه و ستون براى رفت و برگشت چيزى باشد. |
متن اصلی | معنی |
---|---|
رَدَّ [عمومی] | پاسخ داد، واكنش نشان داد، جواب گفت، ارجاع داد، برگرداند، اعاده كرد، دفع كرد، پاسخ دندانشكني داد، رد كرد (سخني را)، اعتراض كرد، منعكس كرد، نسبت داد |
رَدَّ الدعوي [عمومی] | رد كرد (پرونده شكايت را)، وارد ندانست (شكايت را)، قابل طرح ندانست (شكايت را) |
رَدُّ الطلب [عمومی] | عدم پذيرش تقاضا، رد تقاضا |
رد (على) [عمومی] | جواب داد به، پاسخ داد به |
رَدُّ عن [عمومی] | منصرف كرداز، برگرداند از، مجبور به عدول (انصراف) از... كرد |
رَدُّ الاعتبار [عمومی] | اعاده حيثيت، اعاده اعتبار |
رَدُّ الرسوم الجمركية [عمومی] | ارجاع عوارض (حقوق) گمركي |
رد على الشيء بمثله [عمومی] | انتقام گرفت، تقاص گرفت، معامله به مثل كرد، مقابله به مثل كرد |
رَدَّ الصاع بالصاع [عمومی] | مقابله به مثل كرد، معامله به مثل كرد |
رد له الصاع صاعين [عمومی] | جواب كلوخش را با سنگ داد |
متن اصلی | معنی |
---|---|
رد (أوكال) له الصاع صاعين [عمومی] | جواب مضاعف داد، يكي را بادو تا جواب داد، كلوخ را با سنگ جواب داد |
رَدُّ الفعل [عمومی] | عكسالعمل، واكنش، بازتاب، پاسخ، انعكاس، اثر |
رَدُّ الكيل بالكيل [عمومی] | مقابله به مثل، معام/له به مثل |
رَدُّ حاسم [عمومی] | پاسخ قاطعانه، جواب محكم، پاسخ قطعي، جواب قاطع (قاطعانه)، جواب دندانشكن |
رِد على ذلك (أن) [عمومی] | افزون براين، اضافه بر اين، علاوه بر اين، گذشته از اين، وانگهي، از اين گذشته |
رَدُّ فعل معاد [عمومی] | واكنش خصمانه، عكسالعمل خصمانه |
رَدُّ قاطع [عمومی] | جواب قاطع (قاطعانه، قطعي)، پاسخ قطعي (قاطعانه، قطعي) |
ردُّ قاطع [عمومی] | واكنش قاطع، عكسالعمل شديد، بازتاب شديد، جواب قاطع، پاسخ قطعي، پاسخ قاطعانه، پاسخ صريح، جواب صريح، پاسخ دندانشكن |
رَدُّ بالمثل (بالمقابل) [عمومی] | انتقام گرفتن، مقابله (معامله)به مثل كردن |
رَدُّ في محلة [عمومی] | پاسخ مناسب، پاسخ بجا، پاسخ بموقع |
مثال متنی: تريد متن ترجمه شده
يالا.بردار، بردار، بردار
هيا، رد، رد، رد.
عنوان فرعی
اون ميخواد بدونه شما چي ميخواين
أنها تريد أن تعرف ماذا تريد
عنوان فرعی
چي چي ميخواين
ماذا تُريد ماذا تُريد
عنوان فرعی
تو هم ميخواي
هل تريد هل تريد
عنوان فرعی
ميشه هديه رو رد کني
هبة يمكنك رد الهدية
عنوان فرعی
کاريروانجامبده کهميخواي, کسي باش که ميخواي
أفعل ما تريد و كن ما تريد
عنوان فرعی
یه ذره , یه ذره میخوای
هل تريد هل تريد علكة
عنوان فرعی