پری کوفمان[1] تحلیلگر معروف بازار سرمایه در سال 1966 میلادی در مقابل صدها تنی که برای شنیدن سخنرانی او در مورد روشهای تحلیل بازار سرمایه گردآمده بودند، گفت: " اگر یک دقیقه وقت داشته باشید، به شما خواهم آموخت که چگونه در بازار سهام پول درآورید: سهم را پایین بخرید و بالا بفروشید! ... حالا اگر 5 یا 10 سال وقت دارید، به شما یاد خواهم داد که یک سهم، چه موقع بالا و چه موقع پایین است."
تجزیه و تحلیل بنیادی از طریق مطالعه و بررسی شرایط اقتصادی، صنعت و وضعیت شرکت صورت می پذیرد. هدف اصلی از انجام این گونه مطالعات، تعیین ارزش واقعی سهام و ارزش ذاتی شرکتهاست. تجزیه و تحلیلهای بنیادین به عوامل تاثیرگذار بر بازار میپردازد و معاملهگر تمایل دارد تا به کمک آن تغییرات اقتصادی و تاثیر آن بر نرخ ارزهای خارجی را پیشبینی کند. این تحلیل معمولاً بر اطلاعات و آمار کلیدی مندرج در صورتهای مالی شرکت تمرکز مینماید تا مشخص کند که آیا قیمت سهام به درستی ارزشیابی شده است یا نه؟
بخش قابل ملاحظهای از اطلاعات بنیادی، بر اطلاعات و آمار اقتصاد ملی، صنعت و شرکت تمرکز دارد. رویکرد معمول در تحلیل شرکت، در برگیرنده چهار مرحله اساسی است :
1) تعیین وضعیت کلی اقتصاد کشور
2) تعیین وضعیت صنعت
3) تعیین وضعیت شرکت
4) تعیین ارزش سهام شرکت
**تجزیه و تحلیل اقتصاد **
وضعیت اقتصاد ملی از آن جهت مطالعه و بررسی میشود که مشخص شود آیا شرایط کلی برای بازار سهام مناسب است یا نه؟ آیا تورم مؤثر است؟ نرخهای بهره در حال افزایش است یا کاهش؟
آیا مصرفکنندگان کالاها را مصرف میکنند؟ تراز تجاری مطلوب است؟ اینها تنها بخشی از سؤالاتی است که تحلیلگر بنیادی برای تعیین کردن تأثیرات شرایط اقتصادی بر بازار سهام با آنها مواجه است.
**تجزیه و تحلیل صنعت **
وضعیت صنعتی که شرکت در آن قرار دارد تأثیر قابل توجهی بر نحوه فعالیت شرکت دارد. اگر وضعیت صنعت مطلوب نباشد، بهترین سهام موجود در این صنعت نیز نمیتواند بازده مناسبی داشته
باشد. به قول معروف (سهام ضعیف در صنعت قوی، بهتر از سهام قوی در صنعت ضعیف است).
**تجزیه و تحلیل شرکت **
بعد از تعیین وضعیت اقتصاد و صنعت، خود شرکت نیز باید تجزیه و تحلیل شود تا از سلامت مالی آن اطمینان حاصل گردد. این تحلیل معمولاً از طریق بررسی صورتهای مالی شرکت انجام
میشود. از روی این صورتها میتوان نسبتهای مالی سودمندی را محاسبه نمود، نسبتهای مالی به 5 دسته اصلی تقسیم میشوند :
1) نسبتهای سودآوری
2) نسبتهای قیمتی
3) نسبتهای نقدینگی
4) نسبتهای اهرمی
5) نسبتهای کارآیی (فعالیت)
هنگام تحلیل نسبتهای مالی شرکت نتایج حاصل از این تحلیل باید با نتایج سایر شرکتهای موجود در آن صنعت مقایسه شود تا عملکرد شرکت، شفافتر و روشنتر گردد.
**حاشیه سود خالص **
حاشیه سود خالص شرکت، یکی از نسبتهای سودآوری است که از طریق تقسیم کردن سود خالص به کل فروش محاسبه میشود. این نسبت نشان میدهد که از یک تومان فروش شرکت، چه مقدار آن به سود خالص تبدیل شده است. به عنوان مثال، حاشیه سود خالص 30 درصد نشان می دهد که از یک تومان فروش محصولات شرکت، 3 ریال سود خالص بدست آمده است.
**نسبت **P/E **
نسبت P/E (نسبت قیمت سهام به عایدی هر سهم) از طریق تقسیم کردن قیمت جاری سهام به عایدی هر سهم (EPS) در چهار فصل گذشته بدست میآید. این نسبت نشان می دهد که سرمایه گذار برای خریدن یک تومان از عواید شرکت، چقدر باید بپردازد. به عنوان مثال، اگر قیمت جاری سهام، 20 تومان و عایدی هر سهم در چهار فصل گذشته، 2 تومان باشد، آنگاه نسبت P/E، 10 بدست می آید. به عبارت دیگر برای خرید یک تومان از عواید شرکت باید 10 تومان بپردازیم. البته انتظارات سرمایه گذاران از عملکرد آتی شرکت، نقش بسیار مهمی در تعیین نسبت جاری P/E ایفا میکند.
رویکرد متداول در تحلیلهای مالی این است که نسبتهای P/E شرکتهای موجود را در یک صنعت با یکدیگر مقایسه کنیم. اگر تمام شرایط دیگر یکسان باشد، شرکتی که P/E آن کمتر است، ارزش بهتری دارد.
**ارزش دفتری هر سهم **
ارزش دفتری هر سهم شرکت، یکی از نسبتهای قیمتی است که از تقسیم کردن کل داراییهای خالص شرکت (داراییها منهای بدهیها) به کل سهام موجود آن بدست میآید. ارزش دفتری هر سهم میتواند در تعیین این موضوع کمک کند که آیا سهام شرکت، کمتر یا بیشتر از حد قیمتگذاری شده است. اگر سهامی به قیمتی بسیار پایینتر از ارزش دفتری آن به فروش رود، میتواند نشانگر این باشد که این سهام، کمتر از ارزش واقعی خود، قیمتگذاری شده است.
**نسبت جاری **
نسبت جاری یکی از نسبتهای نقدینگی است که از تقسیم کردن داراییهای جاری به بدهیهای جاری شرکت محاسبه میشود. این نسبت توانایی شرکت را برای پرداخت بدهیها و تعهدات جاری آن نشان میدهد. هر قدر این نسبت بالاتر باشد، قدرت نقدینگی آن نیز بالاتر خواهد بود. به عنوان مثال اگر این نسبت 3 باشد، بیانگر آن است که داراییهای جاری شرکت، برای پرداخت 3برابر بدهیهای جاری آن، کفایت می کند.
**نسبت بدهی **
نسبت بدهی شرکت، یکی از نسبتهای اهرمی است که از تقسیم کردن کل بدهیها به کل داراییهای شرکت محاسبه میشود. این نسبت نشان میدهد که کل داراییهای شرکت تاچه حد از طریق بدهیها تأمین شده است. به عنوان مثال، اگر نسبت بدهی 40 درصد باشد، بیانگر آن است که 40 درصد از داراییهای شرکت از طریق ایجاد بدهی یا قرض گرفتن وجوه تأمین شده است. بدهی ها همانند تیغ دولبه عمل میکنند، اگر شرایط کلی اقتصاد نامناسب و روند حرکت نرخهای بهره، فزاینده باشد. آنگاه شرکتهایی که نسبت بدهی بالایی دارند، با مشکلات مالی عدیدهای مواجه خواهند بود. اما اگر شرایط اقتصادی مناسب باشد، بدهی می تواند از طریق تأمین مالی کردن رشد شرکت با هزینههای پایینتر، سودآوری را افزایش دهد.
**گردش موجودیها **
گردش موجودیهای شرکت، یکی از نسبتهای کارآیی است که از تقسیم کردن قیمت تمام شده کالای فرش رفته به موجودیها محاسبه میشود. این نسبت، کارآیی شرکت را در مدیریت موجودیها نشان میدهد. این کارآیی از طریق محاسبه تعداد دفعات گردش موجودیها در طول سال اندازهگیری میشود. این دسته از نسبتها، وابستگی شدیدی به نوع صنعت دارند. به عنوان مثال گردش موجودیها در فروشگاههای زنجیرهای، به مراتب بالاتر از صنایع تولیدکننده هواپیماست. در اینجا نیز مقایسه کردن گردش موجودیها در کلیه شرکتهای یک صنعت اهمیت زیادی دارد.
**ارزشیابی قیمت سهام **
تحلیلگر بنیادی، پس از مطالعه و تعیین شرایط اقتصاد ملی، وضعیت صنعت و در نهایت شرکت به بررسی این موضوع میپردازد که آیا قیمت سهام شرکت به درستی تعیین شده است یا نه؟
در تعیین قیمت سهام، الگوهای گوناگون ارزشیابی تهیه و تدوین شده است. عمده ترین این الگوها عبارتند از :
**ـ الگوهای سود سهام ـ **این الگوها بر ارزش فعلی سودهای سهام مورد انتظار تمرکز دارند.
**ـ الگوهای عواید ـ **این الگوها بر ارزش فعلی عواید مورد انتظار تمرکز دارند.
**ـ الگوهای داراییها ـ **این الگوها بر ارزش داراییهای شرکتها تمرکز دارند.
**اصول بنیادی در تحلیل سهام **
در تحلیل بنیادی، تمام عوامل مؤثر در اقتصاد، از جمله تولید، توزیع، عرضه و تقاضا و در نهایت مصرف را با توجه به گردش سرمایه و سیاستهای پولی مبتنی بر دادههای مالی، مورد توجه قرار می دهیم. بنیادگران برای تحلیل موفق سهام باید حداقل هفت سرفصل مهم را مدنظر بگیرند.
1ـ عایدی هر سهم در دوره جاری (EPS) و مقایسه آن با عایدی هر سهم در دورة مشابه سال قبل.
2ـ EPS سالیانه سهام و مقایسه آن با EPS سال قبل (و لحاظ نمودن افزایش یا کاهش آن نسبت به سنوات قبل).
3ـ گروه صنعتی که سهام متعلق به آن است محصولات جدید موجود در این گروه، تغییرات گروه و مدیریت شرکت صاحب سهام و غیره.
4ـ عرضه و تقاضای سهام
5ـ پیشرو یا پسرو بودن سهام (توضیح اینکه بعضی سهم ها در گروه خود پیشرو هستند و دیگر سهم ها از حرکت آنها تبعیت می کنند، در حالی که برخی سهم ها دنباله رو دیگران هستند)
6ـ مالکیت سهام (اینکه چه اشخاص حقیقی یا حقوقی صاحبان اصلی سهام هستند)
7ـ جهت بازار و شاخص یابی
**نقص بزرگ تحلیل بنیادی **
در بسیاری اوقات سهام شرکت سود ده، برای مدت نسبتاً طولانی کاهش مییابد یا سهام شرکت زیانده، در مدتی کوتاه به مقدار قابل توجهی افزایش مییابد. اگر همه ما منطقی بودیم و می توانستیم احساسات خود را از تصمیمات سرمایهگذاریمان تفکیک نماییم. آنگاه روش تعیین قیمت سهام براساس سود آینده یا همان تحلیل بنیادی به نحو درخشانی درست کار میکرد و از آنجا که انتظارات کاملاً منطقی داشتیم قیمتها تنها هنگامی تغییر میکرد که اطلاعات سهام منتشر می شد.
اما در بازار واقعی این حالت هرگز اتفاق نمیافتد. همان طور که گفتیم، بازیگران بازار، بارها و بارها شرکتهایی را با سودهای بالا دیده که سقوط کردهاند و شرکتهای زیان دهی را نیز دیده اند که سهامشان به نحو چشمگیری افزایش داشته است. اولین کسی که این موضوع را در بازار سرمایه دریافت **چارلز داو** [2] بود که می توان او را بنیانگذار تحلیل تکنیکی نامید. وی برای اولین بار در سال 1900 میلادی براساس اطلاعات هر سهم (نظریه داو [3]) را تدوین کرد. بیشتر مطالعات او براساس میانگین صنعتی داو جونز و بوجود آوردن این شاخص مهم بود داو متوجه شد که روند بازار صرفاً از سود و زیان و اطلاعات مالی شرکتها تبعیت نمیکند، بلکه عوامل دیگری نیز در این زمینه تأثیر دارند. به نظر داو بازار در عین بینظمی، نظم خاصی دارد.
به نظر داو، نوسان قیمتهای بازار را می توان به سه بخش تقسیم کرد :
الف) نوسانهای اولیه: این نوسانها بازارهای افزایشی و بازارهای کاهشی نامیده می شوند. در بازارهای افزایشی، قیمتها برای چند سال رو به بالا میروند. از طرف دیگر، در بازارهای کاهشی، قیمتها برای چند ماه یا چند سال رو به پایین میروند.
ب ) نوسانهای ثانویه: در این نوسانها، قیمتها به مدت چند ماه بالا میروند این حالت تحت عنوان دوره تعدیلات یا تصحیحات معروف است.
ج) نوسانهای روزانه: این نوسانها، نوسانهای روزانه تصادفی و بدون مفهوم هستند. تحلیلگران تکنیکی بازار برای تعیین روندهای بازار یا تعیین روند تک تک سهام از نظریه داو استفاده می کردند .
[1] Perry Kaufman
[2] Charles Henry Dow
[3] Dow Theory